گنج اسم اعظم از ذات و صفات


آشکارا کرده اندر کائنات

هر کجا کنجی است گنجی در وی است


کنج هر ویرانه بی گنجی کی است

معنی او گنج و صورت چون طلسم


در چنین گنجی بود آن گنج اسم

جام می باشد حبابی پر ز آب


نوش کن جامی که دریابی شراب

نسخهٔ اسما بجو یک یک بخوان


وحدت اسم و مسما را بدان

بی من و تو ، من تو ام تو هم منی


ور تو من گوئی و تو باشد منی

در مراتب آن یکی باشد هزار


در هزاران آن یکی را می شمار

آن یکی در هر یکی پیدا شده


قطره قطره آمده دریا شده

اسم اعظم گنج و اسما چون طلسم


نعمت الله را بجو دریاب اسم

آفتابی را ببین در ذره ای


عین دریا را نگر در قطره ای